کد مطلب:252810 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

امام هادی در زندانی مخوف و وحشتناک
ابوسلیمان از ابن اورمه نقل می كند در عصر خلافت متوكل به سامره رفتم، متوكل حضرت هادی (ع) را زیر نظر سعید حاجب محبوس نموده بود تا او آن حضرت را به قتل برساند.

نزد سعید حاجب رفتم، به من گفت: آیا دوست داری خدای خود را بنگری؟



[ صفحه 137]



گفتم: پاك و منزه است خدائی كه چشم ها نمی توانند او را بنگرند. [1] .

گفت: منظور این شخص (امام هادی) است كه شما می پندارید او امام شما است.

گفتم: بی میل نیستم.

گفت: من مأمور شده ام تا او (امام هادی) را بكشم، فردا او را خواهم كشت، رئیس پست در نزد سعید حاجب بود، واسطه گردید و من به آن خانه ای كه امام هادی (ع) در آنجا بود وارد شدم، ناگاه دیدم در مقابل آن حضرت قبری كنده اند، به محضر آن حضرت رفته و سلام كردم و گریه سختی نمودم، فرمود: چرا گریه می كنی؟ گفتم: به خاطر آنچه را كه می نگرم.

فرمود: گریه نكن، آنها به این كار دست نمی یابند، از این سخن آرامش یافتم، و از این جریان دو روز نگذشت، كه خداوند او (متوكل) و همدمش (فتح بن خاقان) را كشت، آری سوگند به خدا بیش از دو روز از این جریان نگذشت كه آنها كشته شدند. [2] .


[1] سبحان الذي لا تدركه الابصار.

[2] مختار الخرائج ص 212- بحار ج 50 ص 195- 196 - جريان قتل متوكل و فتح بن خاقان توسط پسر متوكل انجام شد.